اي باغبان بگو که ره بوستان کجاست

شاعر : خواجوي کرماني

در بوستان گلي چو رخ دوستان کجاستاي باغبان بگو که ره بوستان کجاست
کان سرو گلعذار مرا بوستان کجاستوي دوستان چه باشد اگر آگهي دهيد
آن آب روح‌پرور آتش نشان کجاستتا چند تشنه بر سر آتش توان نشست
دارو فروش خسته دلانرا دکان کجاستدر دم بجان رسيد و طبيبم پديد نيست
روزي گذر نکرد که آن ناتوان کجاستمن خفته همچو چشم تو رنجور و در دلت
با ما بگو که مرحله کاروان کجاستچون ز آب ديده ناقه ما در وحل بماند
پيدا نمي‌شود که ره ساربان کجاستاز بس دل شکسته که برهم افتاده است
روشن بگو که چشمه‌ي آب روان کجاستدر وادي فراق بجز چشمهاي ما
زيرا که کس نگفت که آنرا کران کجاستخواجو ز بحر عشق کران چون توان گرفت